(خلاصه‌ی این مقاله‌ام که در تهران ریویو منتشر شده این است که حرفهایی که برای جلب توجه و روکم کردن و کم‌نیاوردن و لج درآوردن و کرکر خنده از این سو ساطع می‌شود را عده‌ای در آن سو جدی و معقول فرض کرده، ماجرا را به جاهای باریک می‌کشانند. این ما را به آنجا می‌رساند که در یک موقعیت ایرونیک، وطن‌دوستانه‌ترین پیام به دیگران آن باشد که: لطفا ما را جدی نگیرید!)

چهاردهم اکتبر سال 2001 نیویورک تایمز عکسی از تظاهرات مسلمانان بنگلادشی در حمایت از طالبان چاپ کرد که بسیاری از آمریکایی‌ها را به حیرت واداشت. نه به سبب آگاهی از همدلی عده‌ای از محروم‌ترین و فقیرترین مردم آسیا با سازمان‌دهندگان بزرگترین و مهیب‌ترین فاجعه تروریستی جهان، بلکه به خاطر عکسی از یک شخصیت عروسکی آمریکایی به همراه بن‌لادن بر روی پلاکاردهای مسلمانان خشمگین بود. در گوشه‌ای از آن پلاکاردها، برت، شخصیت عروسکی برنامه “بچه‌های خیابان سسام” بر روی شانه چپ بن لادن دیده می‌شد.

 

برت شیطانی

علاقه مردم آمریکا به حواشی هر نوع سلبریتی، مشهور است. بیشترشان نه فقط به ابراز عشق یا نفرت به چهره‌های مشهور فرهنگ عامه و حواشی آنها علاقه دارند که برای آنها وقت زیادی را هم صرف می‌کنند. از جمله‌ی این سلبریتی‌ها یکی هم شخصیتی عروسکی در یک برنامه قدیمی ویژه کودکان بود به نام “برت”، که مردی به نام دینو ایگناسیو از او متنفر بود و آنقدر وقت و حوصله داشت که برای این ابراز نفرتش صفحه‌ای بر روی وب هم راه انداخت با عنوان Bert is evil. دینو ادعا می‌کرد که برت، با آن خنده مرموز و ابروهای پرپشتش، خود شیطان است و عکس‌هایی از او با هیتلر، اعضای کوکلوس کلان، بن لادن، جری اسپرینگر و دیگران را کلاژ می‌کرد و به عنوان سند و مدرک بر روی این صفحه قرار می‌داد. ماجرا البته شوخی بود و نوعی اعتراض طنزآمیز به اثرات روحی و روانی این شخصیت عروسکی برنامه‌های کودکان بر روی مخاطبان کم سن و سال آن که به عقیده اینگناسیو و عده‌ای دیگر مخرب بود.

از آن به بعد اما ماجرا خیلی جدی شد. چند روز پس از حمله آمریکا به افغانستان که با پشتوانه مجوز سازمان ملل و افکار عمومی جریحه دار مردم آن کشور صورت گرفته بود و ممکن بود آتش‌اش دامن دیگران را هم بگیرد کسی احتمال نمی‌داد در تظاهراتی که به مثابه اعلان نفرت از مردم آمریکا و احساسات جریحه دار شده‌شان بود، مسلمانانی کف بر لب آورده به قصد شوخی پلاکاردهایی را به دست بگیرند که در گوشه‌ای از آن عروسکی بدنام با لبخندی شیطانی به قهرمان جهادگر آنها خیره شده است! ساده‌دلانی شیطانی بودن برت را باور کردند و گفتند او این بار در بنگلادش ظهور کرده، بدبین‌ها گفتند عکس‌ها توسط نیویورک تایمز دستکاری شده‌اند. روزهای بعد که عکسهای دیگری در رسانه‌های دیگر به چاپ رسید ثابت شد که نه فقط عکس‌ها در نیویورک تایمز دستکاری نشده‌اند بلکه ده‌ها پلاکارد دیگر در زوایای مختلف تظاهرات دیده شدند که در گوشه‌ای از آنها برت دیده می‌شد با لبخندی شیطانی بر روی شانه چپ بن‌لادن.

ماجرا بالا گرفت و سیل اظهارنظرها در اینباره به‌راه افتاد.[1] ایگناسیو صفحه وبش را حذف کرد و به جای آن پیام پوزشی گذاشت با این محتوا که به این نتیجه رسیده است که صفحه‌ی وب او باعث تحریک تروریست‌ها می‌شود. او پذیرفت که “واقعیت” ناخواسته وارد تخیل او شده است و نوشت: «بیش از حد به واقعیت نزدیک شده است.» اما سایت‌هایی با محتوای مشابه علیه ائتلاف شیطانی برت و بن‌لادن به راه افتادند که از ایگناسیو به خاطر آنکه نخستین بار پرده از این ارتباط دوزخی برداشته بود سپاسگزار بودند. تولیدکنندگان مجموعه نیز در CNN واکنش نشان دادند و اعلام کردند از اینکه از شخصیت‌هایشان به این شیوه‌ی نفرت‌انگیز بهره‌برداری شده است خشمگین هستند و تاکید کردند «این شوخی نیست.»[2]

در سطوح علمی و دانشگاهی برای تحلیل این اقدام غریبِ کف بر لبانِ مسلمان، تحلیل‌های پیچیده و ضد و نقیضی ارائه شد. در حالی که حملات یازده سپتامبر باعث موضع‌گیری شدیدی علیه مسلمانان در غرب شده بود و در حالی که رئیس جمهور خشمگین آمریکا صراحتا دولت‌ها و ملت‌های دیگر را به دو گروه “با ما” و “با دشمنان ما” تقسیم کرده‌بود، اینکه هزاران نفر در حمایت از طالبان عکس‌های بن‌لادن را با عروسک شیطانی کوچکی بر روی شانه چپ حمل کنند و در زیر آن با حروف لاتین (ونه مثلا عربی یا بنگالی) بنویسند USAMA BIN LADEN خبره‌ترین عالمان علم ارتباطات  و نشانه شناسی را گیج کرده بود. احتمالا تنها اشتراکی که بین افرادی که واقعا ذهنشان درگیر این ماجرا شده بود وجود داشت همان «این شوخی نیست» بود.

مارک پاستر، استادی در دانشگاه آیروین کالیفرنیا هنگامی که نظر دانشجویانش را درباره این ماجرا جویا شد با واکنش‌های عجیبی مواجه شد:

«حدود نیمی از افرادی که گزارش و عکس نیویورک تایمز را دیده بودند معتقد بودند که این ماجرا نشان‌دهنده‌ی آگاهی سطح بالای شبه‌نظامیان بنگلادش درباره فرهنگ عامه آمریکایی است. همانطور که اندیشمندان مطالعات فرهنگی می‌گویند، آنان تصویر شوم برت را بلند کردند و آن را توی صورت غربی‌ها زدند، گویی می‌خواهند بگویند: “اگر شما فکر می‌کنید که اسامه شیطان است، ما برت شیطان را به طرف خودمان می‌آوریم و از او علیه شما استفاده می‌کنیم.”»

یک چهارم دانشجویان همچنان نمی‌توانستند قبول کنند که برت واقعا در پلاکاردها حضور داشته و معتقد بودند عکسها دستکاری شده‌اند. بقیه حیران بودند. [3]

با نگاهی به پاسخ‌های دانشجویان دکتر پاستر با قاطعیتی نزدیک به یقین می‌توان گفت هیچ‌کدام از جهان سوم نبوده‌اند یا اگر رگ و ریشه‌ای در آن‌جا داشته‌اند آنقدر روزگار در غرب گذرانده‌اند که رسوم زندگی و آداب اندیشیدن (یا نیندیشیدن) جهان سومی ها و به خصوص از نوع کف‌بر‌دهان آن را فراموش کرده‌اند. در غیراینصورت گره‌گشایی از این معمای پیچیده به سادگی آن بود که گفته شود: در آنجا شوخی بودن و جدی گرفتن امور بر مبنای دیگری انجام می‌شود که در بیشتر مواقع عکس جوامع غربی است.

دانشجوی جهان سومی اگر آنجا بود، در حالیکه سعی می‌کرد جلوی خنده‌اش را از تصور « آگاهی سطح بالای شبه‌نظامیان بنگلادش درباره فرهنگ عامه آمریکایی» بگیرد، می‌توانست با استفاده از پارادکسی که در جوامع متعصب عقب‌مانده وجود دارد بگوید «آنجا همه چیز جدی است اما هیچ چیز را هم نمی‌توان جدی گرفت.» غفلت از این کلید طلایی برای رفتارهای عصبی جهان سومی، بسیاری از تحلیلگران غربی را به اشتباه انداخته است.

سرانجام یک روزنامه‌گار به این حقیقت دست یافت. او توانست مشخصات شرکتی که پوستر کذایی را طراحی کرده بود را بدست آورد و با مدیر آن گفتگو کند. مصطفی کمال، رئیس شرکت طراح وقتی ماجرا را شنید تعجب کرد و گفت از وجود برت بی‌خبر است. “آنها خیلی سریع پوستر را می‌خواستند، ما هم با عجله چند تا عکس از بن‌لادن را از اینترنت گرفتیم، روی هم چسباندیم و بهشان تحویل دادیم.” 2000 پوستر و پلاکارد به همین راحتی به وجود آمد و در تظاهراتی به آن مهمی استفاده شد.

اینکه ممکن است برای تهیه عکس پلاکاردها طراحان آن از تصاویر موجود روی اینترنت استفاده کرده باشند چیزی نبود که به ذهن آمریکایی‌ها و تحلیلگران غربی کنجکاو در این قضیه نرسیده باشد. چیزی که احتمالا به مخیله‌ی آنها خطور نمی کرده این بوده که مجریان طراحی پوستری با آن درجه از اهمیت اینقدر سهل‌انگار باشند که علی‌رغم فعالیت در حوزه گرافیک نسبت به حضور یک شخصیت فانتزی با چهره‌ای شیطانی بر روی شانه چپ بن لادن بی اعتنا باشند. و از آن عجیب‌تر آنکه از میان هزاران شرکت کننده و سردستگان آنها در تظاهراتی خطیر و مصداق بازی با دم شیر،  یک نفر نگاه دقیقی به پوسترهایی که در دست گرفته‌اند نیندازد و از خود و دیگران نپرسد این عروسک روی شانه قهرمان اسلام چه می‌کند.  تحلیل یک رفتار اجتماعی عقب مانده با پارامترهای عقلانیت فرهنگی کاملا متمایز، موجب چنان تحلیل‌هایی می‌شود. تحلیل‌های علمی با روش‌های عقلانیِ درست، اما بر پایه‌ای غلط،  لاجرم به نتایجی غلط می‌رسد.

شاید بهترین تحلیل برای علائم ارسالی از سوی مردمانی که جایگاه جدی گرفتن و جدی نگرفتن مسائل در نزد آنها را عصبیت، احساسات و ستیزه‌جویی تعیین می‌کند این باشد که: جدی نگیرید!

قصه غم انگیز دُم خروس

رمزگشایی کردن نشانه‌ها و پیامهای پیدا و پنهان یک نظام هردمبیل، لجباز، کف بر دهان آورده و غیر منطقی بر اساس فرمول‌هایی منطقی و عقلانی می‌تواند کاری باشد بسیار غیر منطقی و غیر عقلانی و به نتایجی هولناک منتهی شود. وقتی حاصلجمع کپی‌پیست‌کاری یک شرکت کوچک تبلیغاتی با بلاهت چند هزار مومن عصبانی، چند هفته رسانه‌ها و افکار عمومی آمریکا را گیج کند، حاصلضرب نفت و تاسیسات اتمی و موشک دوربرد وصدها هزار نیروی نظامی با سخنان ماجراجویانه‌ای درباره حذف اسرائیل و با خاک یکسان کردن شیخ‌نشین خلیج فارس و متهم کردن آمریکا به حمله به برج‌های دو قلوی خودش و ده‌ها و صدها دُر و گهری از این دست که هر جمعه و شنبه تا پنج شنبه از دهان بالاترین مسئولان نظام تا نظامیان غیر مسئول و وکلا و قاضیان و ائمه جمعه بی‌هوا ریخته می‌شود، می‌تواند جدا برای دنیا نگران کننده باشد.

قضیه برای کسی که در ایران زندگی می‌کند روشن است، همانقدر که برای یک شهروند عادی و عاقل بنگلادشی می‌تواند روشن باشد که قرار داشتن تصویر غریب عروسکی در پلاکاردهایی که هموطنان غیورش در حمایت‌ از بن لادن برداشته‌اند، محال است ربطی با “آگاهی سطح بالای شبه‌نظامیان بنگلادش درباره فرهنگ عامه آمریکایی” داشته باشد و آنها تصویر شوم برت را بلند کرده‌باشند تا آن را توی صورت غربی‌ها بزنند و بگویند: “اگر شما فکر می‌کنید که اسامه شیطان است، ما برت شیطان را به طرف خودمان می‌آوریم و از او علیه شما استفاده می‌کنیم”! عاقلانه‌ترین کار در بعضی شرایط احمقانه می‌تواند جدی نگرفتن آن باشد.

به طریق مشابهة شهروند ایرانی که سخیف‌ترین، خرافه‌آمیزترین و وقیح‌ترین دروغ‌ها و توجیه‌ها را روزانه ده‌ها بار از رسانه‌های رسمی می‌شنود و علاوه بر آن عادت کرده که حتی متضاد آنها را هم پس از چندی از همان رسانه‌ها و بعضا از دهان همان آدمها بشنود، می داند که آنها را نباید جدی گرفت.

اما آدمها در هرجا در منظومه فکری و عقلی خودشان فکر می‌کنند و دست کم حق دارند با منطق و قواعد مشترک آدمهای عاقل فکر کنند. همیشه همه چیز زیر سر جنگ‌طلبان مستقر در کاخ سفید و کنگره و رسانه‌های مرتبط با آنها نیست. شهروند اسرائیلی که هنوز خاطرات بستگانش از اردوگاه‌های مرگ نازی‌ها را به یاد می‌آورد وقتی رئیس دولتی حرفهایی شبیه هیتلر می‌زند و حکومتش در ساختن موشک‌های دوربرد و دسترسی به تاسیسات اتمی عجله و اصرار دارد، حق دارد نتیجه بگیرد ترکیب این سه می‌تواند به شکل موشکی با کلاهک هسته‌ای به سراغش بیاید. درک این مساله‌ی غامض که کسی دُم خروسی را بی‌جهت تهیه کرده و عمدا سر آن را از جیبش نشان بدهد و آنوقت عصبانی باشد چرا قسم‌های حضرت عباسش را کسی باور نمی‌کند، از عهده‌ی بسیاری خارج است. منطقی‌ست که خروس خورده و دمش پنهان شود نه آنکه خروس ناخورده دمش مثل سند افتخار نمایانده شود و در عین حال قسم حضرت عباس هم خرج اثبات این شود که اصلا خروسی در کار نبوده.

  

منطق و قواعد مشترک آدمهای عاقل می‌گوید وقتی رئیس‌جمهور کشوری بزرگ و قدرتمند (یا دست کم خطرناک) در مجامع و گفتگوهای رسمی ادعایی مطرح می‌کند فکری، مشورتی، سیاستی و نفعی جمعی و بلندمدت پشت آن قرار دارد. بعید است کسی باور کند علت‌العلل بسیاری از چنین حرکات محیرالعقولی جلب توجه، عقده گشایی، شیرین‌کاری و لذایذ لمپنیسم باشد. یک نمونه:

احمدی‌نژاد در مجمع عمومی سازمان ملل در سال2010، در سخنانی درشت – بسیار درشت- از قول اکثریت مردم آمریکا، مسئولیت حملات یازده سپتامبر را متوجه دولت آمریکا کرد[4]. او در حالی این سخنان را بر زبان می‌آورد که فاصله مقر سازمان ملل تا برج‌های منهدم شده چند صد متری بیشتر نیست و احساسات مردم آمریکا هنوز از این واقعه هولناک جریحه دار بود. مهمتر از آن بیشتر کشورهای مهم جهان  بر سر برنامه اتمی در حال دستیابی به ائتلافی علیه ایران دست یافته بودند، و صحبت از “گزینه احتمالی جنگ به عنوان گام‌ بعدی” می‌رفت.

از آن سو حکومت ایران با سرکوب شدید مخالفان و معترضان، یکدست‌تر از هر زمان دیگری، و تمام قوای سه گانه و نیروهای نظامی در هماهنگی کامل با رهبر ایران و رئیس‌جمهور منتخبش بودند، پس بجا بود اگر در چشم تحلیلگران سیاسی اعلام موضعی به این مهمی در جایگاهی با منتها درجه رسمیت، موضع رسمی و شفاف حکومت ایران در تحریک دولت و افکار عمومی مردم آمریکا علیه این کشور تلقی شود.

همین‌جا باید تحلیل‌گر غربی را متوقف کرد و با یادآوری ظهور برت در بنگلادش تاکید کرد که نباید بعضی علائم را جدی گرفت. در ستیزه‌جویی بی‌خردانه طرفداران بن‌لادن در بنگلادش یا همتای ایرانی‌اش و جدی بودن خطر آنها البته شکی نیست اما در اینکه آیا آنها آنقدر عاقلانه محتوا و نشانه‌های گفتار و رفتارشان را انتخاب می‌کنند که می‌توان آن‌ها را جدی گرفت و بر روی اجزای آن بحث و تحلیل‌های متعارف عقلانی را انجام داد، حرف بسیار است. همانطور که انتخاب تصویر برای پلاکاردها در یکی از خطیرترین تظاهرات‌های چند دهه اخیر بنگلادش می‌تواند آنقدر سردستی باشد که به ظهور برت در آن بینجامد، محتوای سخنرانی شخصی چون احمدی‌نژاد در سازمان ملل هم می تواند اینقدر ساده انتخاب شده باشد که مثلا در جمع چند نفره یاران نزدیک احمدی‌نژاد (مشایی، محرابیان، کلهر، جوانفکر، بذرپاش، الهام، رامین…) رحیم مشائی به احمدی‌نژاد گفته باشد امسال باید یک چیزی بگویی که حسابی لج آمریکایی‌ها دربیاید. آنوقت رامین پیشنهاد داده باشد که دوباره به مساله هولوکاست پرداخته شود و احمدی‌نژاد مسئولیت آن را متوجه آمریکایی‌ها کند. اما کلهر پیشنهاد کرده باشد که مساله یازده سپتامبر حساسیت‌برانگیزتر است و اگر مسئولیت آن متوجه دولت آمریکا شود حسابی آنها را عصبانی می‌کند. احمدی نژاد پسندیده باشد و مسئولیت نوشتن متن به عهده جوانفکر گذاشته شده باشد. در نهایت هم آنچه که احمدی نژاد بر زبان رانده بیشتر به سلیقه خودش بوده باشد تا متن نوشته شده. کاملا بی‌سود و به شدت پرهزینه بودن چنان حرفهای وقیحی که نفعی جز برای هواداران حمله به ایران نداشته، پس از دوسال احتمالا مکانیزم تصمیم‌گیری این قبیل ماجراجویی‌ها را روشن‌تر کند.

قبولاندن وجود چنین نظام هردمبیلی به دیگران و خصوصا غربیان البته کار راحتی نیست. پاستر حتی در همان مقاله‌ای که به ماجرای برت و بن‌لادن می‌پردازد و از آن به “رمزگشایی انحرافی” (ّAberrant decoding ) تعبیر می‌کند، باز هم نتوانسته کاملا قبول کند که ماجرا صرفا در حد یک طراحی “بنداز برو” بوده باشد و در انتهای مقاله احتمال می‌دهد که با توجه به انتخاب حروف لاتین برای نوشتن نام بن لادن بر روی پلاکاردها پس معترضین می‌خواسته‌اند به کشورهای غربی که از حروف لاتین استفاده می‌کنند پیام بدهند و برت را هم عمدتا در تصاویر گنجانده‌اند تا به فرهنگ عامه غربی اشاره کنند!

وقتی که ماجرای برت – حتی پس از در آمدن ته و توی قضیه- اینقدر جدی گرفته شود، ساده‌دلیست اگر انتظار برود شطحیات احمدی‌نژاد در سازمان ملل یا “همایش جهان بدون صهیونیسم” جدی گرفته نشود و به عنوان علائم و نشانه‌های ارسالی به دقت تجزیه و تحلیل نشود. اما نتیجه این تحلیل‌ها وقتی به واقعیت نزدیک می‌شود که تحلیلگران بدانند در جاهایی از دنیا، دیپلماسی و عقلانیت سیاسی و ملی در بالاترین سطوح را کلیدواژه‌هایی چون “کم آورد” ، “لجش درآمد”، “روشو کم کن”، “پلک نمی‌زدن” و نظایر آنها تعیین می‌کند.

شاید از بدبختی‌های بزرگ ایرانی‌ها، یکی این باشد که آنوقتی که باید حکومت اسلامی را جدی می‌گرفتند نگرفتند و دیگری آنکه وقتی دیگران باید حکومت اسلامی را جدی نگیرند می‌گیرند. فاجعه‌هایی مثل حکومت دینی، گروگانگیری، جنگ، اعدام های گروهی و تحریم‌ها محصول یکی از این دوست.

—————————————————————

پانویس‌ها:

[1] – دو نمونه

بی بی سی جهانی دور روز زودتر به آن پرداخته بود

http://news.bbc.co.uk/2/hi/south_asia/1594600.stm

چهارده اکتبر، فاکس نیوز

http://www.foxnews.com/story/0,2933,36218,00.html

 

[2] – http://edition.cnn.com/2001/US/10/11/muppets.binladen/index.html?iref=allsearch

[3]–  پاستر، مارک. انتقال کامل: برت لادن شیطان. ترجمه گودرز میرانی. در:نظریه‌های ارتباطات ج 4 فصل 77

 

[4] “اکثریت مردم آمریکا و ملت ها و سیاستمداران بر این باورند که حملات ۱۱ سپتامبر توسط بخش هایی از دولت آمریکا انجام شده است”.

محمود احمد نژاد، سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل 23 سپتامبر 2010

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2010/09/100923_u01_ahmadinejad-speech.shtml

0 Points


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *