سلام. من محمود فرجامی هستم و شما در وبسایت شخصی من هستید. شما در این وبسایت میتوانید از شیر مرغ تا جون آدمیزاد را درباره من و کارهایم پیدا کنید. مثلا بعضی مقالات آکادمیک، کتابهایی که نوشتهام یا ترجمه کردهام، استندآپکمدیها، لینک به شبکههای اجتماعی، حضورم در رسانهها… و البته شیر مرغ!
اگر کنجکاو هستید که درباره من بیشتر بدانید بگذارید کمی اطلاعات درباره خودم بدهم بلکه به دردتان خورد. شما میتوانید از این اطلاعات در اعلامیه ترحیمام یا پروندهسازی استفاده کنید. من دست به مردنم خوب است و فحشخورم هم ملس. برای اینکه در کپی پیست به زحمت نیفتید در ادامه از ضمیر سوم شخص استفاده میکنم.
محمود فرجامی در سال ۱۳۵۶ در خانوادهای متشکل از یک پدر کارمند و یک مادر خانهدار و سه برادر در مشهد به دنیا آمد. وی سپس به زندگی ادامه داد، و علیرغم وقوع انقلاب سال ۵۷ و جنگ هشتساله زنده ماند. از کودکی به کارهای خطرناکی چون کتاب خواندن، تئاتر و شوخطبعی علاقه داشت که با کوششهای فراوان خانواده، محیط اجتماعی و شرایط تحصیلی همه این علایق به خوبی سرکوب شد. وی دوست داشت در دبیرستان رشته انسانی بخواند و سر از ریاضی فیزیک درآورد، در کنکور هنر رتبه ۱۳۹ شد و خودش را در رشته مهندسی کامپیوتر یافت. شش سال در این رشته به تلف کردن وقت خود پرداخت و رکورد افتادن در دروس را شکست اما سرانجام مهندس شد. سپس اندیشید که بیربطترین رشتهای که میتواند انتخاب کند چیست و در رشته فلسفه اسلامی (بله یک همچو معجونی هم داریم!) به ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد پرداخت. برای این منظور وی از مشهد به تهران نقل مکان کرد و مجبور شد زبان تهرانی را با مرارت یاد بگیرد. وی که موفق شده بود با مطالعات عمیق پاک خودش را هم از فلسفه و هم از اسلام ناامید کند به روزنامهنگاری و طنزنویسی روی آورد. راهاندازی وبسایت دبش، که مجموعهای از وبلاگها بود و سپس به وبسایت شخصی خودش تبدیل شد، و همینطور صدای دبش که یکی از نخستین زورآزماییها در عرصه پادکست بود را راه انداخت. پس از فارغالتحصیلی ، وی که زن و بچهدار هم شده بود، پس از تفکرات عمیق توانست رفتن به خدمت سربازی اجباری را به عنوان قله اتلاف وقت و عمر انتخاب کند. در طی این دوران وی سمتهای مختلفی در رسانههایی مثل همشهری، شرق، بازتاب، خبرگزاری ایلنا، پیک برق تهران، رادیوزمانه… داشت از حقالتحریری تا سردبیری را شامل میشد. وی (همان محمود فرجامی) وبسایت فرارو و آیطنز را هم طراحی و راهاندازی کرد. برنامه رادیویی طنزگفتار هم از جمله همین تلاشها بود که او در رادیوگفتگو راه انداخت و همچنین برخی آیتمهای طنزآمیز مثل «ممیزی» در رادیو جوان نیز محصول ذوق و زور او بود که بعدا ملاخور شد.
پس از این دوران و در نیمه دوم دهه هشتاد وی فکر کرد یک جوالدوز دیگر به برخی اعضای خود فرو کند. در این راستا محمود فرجامی کتابی به نام Asshole No More نوشته خاویر کرمنت را با عنوان «بیشعوری» ترجمه کرد که تا دسته با سانسور مواجه شد. او سپس فکر کرد خب حالا چی کار کنم؟ و به فکرش رسید استندآپکمدی به صحنه ببرد. او در پاییز دلانگیز سال ۸۸ نخستین استندآپکمدی طولانی و مستقل در ایران را در تهران به صحنه برد و همزمان برای روزنامه تهران امروز طنز روزانه مینوشت؛ اما کمکم شروع به بیکار شدن، احضار شدن، تهدید شدن، و کلا شدن شد. در بهار ۱۳۸۹ وی موفق شد به درجه بیکاری کامل نایل آید و چند هفته قبل از دستگیر شدن و شدن به مالزی رفت. این شروع تبعید خودخواستهای بود که تا این زمان (ساعت ۲ و ۲۰ دقیقه عصر یکشنبه) ادامه یافته است.
محمود که خودش را به پنانگ در مالزی رسانده بود سپس فکر کرد حالا چی کار کنم؟ و در مقطع دکتری ارتباطات در دانشگاه علوم مالزی به تحصیل ادامه داد و پایاننامهاش را درباره طنز سیاسی نوشت . وی جایزه بهترین پژوهش دانشجویی در کنفرانس سالانه انجمن جهانی طنزپژوهی را هم در سال ۲۰۱۲ برد. از این زمان به بعد وی در ایران به بیشعوری مشهور شد. دلیل این شهرت این بود که او فایل این کتاب را به رایگان در وبسایتش قرار داد و مورد استقبال قرار گرفت. وی که بیجنبه بود از این زمان به نوشتن و ترجمه کتاب هم مشغول شد و تا الان (ساعت ۲ و ۲۲ دقیقه عصر یکشنبه) شانزده کتاب پسانداخته است.
بعضی از این کتابها اینها هستند: بیشعوری، بیشعوران، فلسفه طنز، درآمدی به طنزپژوهی، کتابهما، مجرم مادرزاد، دست چپم داره منو میکشه، خنده و خاموشی، ضد فراموشی، قصههای خوب برای گندههای خوب… که ترجمه یا تالیف هستند و در تهران و کابل و لندن منتشر شدهاند. بیشعوری هم سرانجام پس از گرفتن مجوز به یکی از پرفروشترین کتابهای ایران بدل شد و ناشران زیادی را به نان و نوایی رساند.
او (همان محمود فرجامی دیگه) پایاننامهاش را درباره انگیزههای طنز سیاسی در ایران نوشت و در سال ۲۰۱۴ توانست به جمع کثیر دکاتیر بپیوندد. کتابی آکادمیک بر اساس همین پایاننامه سه سال بعد در آمستردام توسط نشر جان بنجامینز چاپ شد که خارجکی میباشد: Iranian Political Satirists.
از آن زمان به بعد وی اینجا و آنجا زندگی کرده است؛ از ترکیه تا بلژیک و الان نروژ. محمود فرجامی تا بحال استندآپکمدیهایی را به صحنه برده است. یکی از اینجا ویژه برنامه نود دقیقهای روز نخست نوروز در بیبیسی فارسی بود و دو تا از آنها تور جهانی داشتند: بیشعوری، و هارمونی رابطه سمفونی تختخواب.
کانال یوتیوبی خوراسانیان، برگزاری دورههای تدریس آنلاین، پادکست شبچراغون و وبلاگنویسی و فحش خوردن از دیگر کارهای محمود فرجامی بوده است.
محمود در سال ۲۰۱۹ به دعوت کالج کریستیانیا در اسلو به آنجا رفت (نه پس به غیاثآباد قم رفت!) و درس استندآپ کمدی را به عنوان یک درس دانشگاهی طراحی و تدریس کرد. سپس به دانشگاه اسلو رفت. بعدا هم کلا رفت.
کتاب «طنز در و بر اسلام؛ رهیافتی به الهیات خنده اسلامی» تازهترین پژوهش و کتاب محمود فرجامی است که احتمالا دلیل اصلی درگذشت وی به مرگ طبیعی با خنجری در پشت (انشاالله بالای کمر) میباشد.
وی مبتلا به بیشفعالی، نوشتن، حرف زدن و فکرکردنِ گهگاهی و خودآزاریِ همیشگی بود.