ساعت حدود 9 و نیم پنج شنبه شب 22 بهمن است که این یادداشت را می نویسم. چند روزیست که چیزی ننوشتهام در وبلاگم. یکی از دلایلش این است که نمیتوانم در وبلاگ فیلتر شدهام چیزی آپلود کنم. افزون بر این اشکالی فنی هم باعث بروز خطا میشود که با توجه به کند بودن اینترنت و همینطور استفاده از فیلترشکن برای دسترسی به سورس قالبهای وبلاگم، رفع آن تا الان ناممکن شده. دلایل دیگری هم البته بود که گفتن ندارد. به هرحال الان این یادداشت را در وبلاگ جدیدی که روی وردپرس برای خودم دست و پا کردهام میگذارم و بعدا شاید آرشیووبلاگ قبلیام را هم به اینجا منتقل کنم.
آدم وقتی پیشبینیهایش درست از آب درمیآیند باید خوشحال باشد و به خودش امیدوار؛ اما وقتی این پیشبینیها حاکی از شرایط ناامیدکننده است و آنچه عقل و منطق میبیند خلاف آنچیزیست که دل میخواهد، وضعیت پارادوکسیکالی پیش میآید. مثل وقتی که یک ایرانی عاشق فوتبال پیش میکند که تیم ملی ایران از تیم ضعیف فلان کشورمیبازد و در حالی که با تمام وجود دوست دارد تیمش نبازد اما پیشبینیاش درست از آب درمیآید. و تاسفبارتر اینجاست که چنین شخصی اگر بر اساس وضعیت تیم و تحلیلهای فنی خودش پیشبینیهایش را بگوید، چه درست از آب درآید و چه نه، همیشه متهم به بدبینی، بدخواهی، تضعیف روحیه و امثال آنها میشود.
در مورد آنچه امروز اتفاق افتاد وبه نظرمن یکی از بزرگترین شکستهای جنبش سبز بودهم من پیشبینی کرده بودم اما نمیِخواستم –یا شاید مقداری هم نتوانستم- آن را پیش از این به طور عمومی اعلام کنم و فقط به دوستان معدودی با ذکر دلیل گفتم.
امروز سبزها در تهران بسیار کمتر از آن چیزی بودند که انتظار میرفتو دلیل آن هم ساده بود: 5 روزتعطیلی.
آنهایی که در تهران زندگی کردهاند میدانند که محال است یک تعطیلی چند روزه پیش آید و جمعیت تهران به طور قابل ملاحظهای کم نشود. قشر مرفه به شمال و جنوب و خارج از کشور میروند و قشرمیانه هم یا به سفر تفریحی و یا به دیدار خویشان در شهرستان. چنین اتفاقی در شهرستانها خیلی کمتر میافتد. من خودم آن اوایل (سال 80) که از مشهد به تهران نقل مکان کرده بودم واقعا تعجب میکردم از تهران در روزهای تعطیل متوالی. شهری خلوت و سوت و کور به خصوص در نواحی مرکزی و شمالی. عموم سبزها هم ازکدام قشرجامعه هستند؟ متوسطبه بالا.
امسال همین اتفاق به سادگی افتاد. همه راهی سفرشدند و شنیده نشد کسی در اینباره هشداربدهد. خود من درمیان دوستانم میتوانم دست کم نیمی از آنها را نام ببرم که عصر چهارشنبه یا صبح 5 شنبه عازم سفر شدند. اینیکی رفت شاهرود، آن چندتا رفتند کرمان، آن دیگری کرمانشاه…
بسیاری ازجوانها را هم والدینشان به زور به سفربردند تا از درگیریها به دور باشند. به خصوص که این ماجرای اعدامها هم خیلی تاثیرگذار بود.
اینها را که دارم میگویم بیش از آنکه تحلیل باشد گزارش است. من هر چند که خط و ربط مشخص سیاسی دارم اما در مقام یک گزارشگر سعی میکنم بیطرف باشم. کسی که گزارش میکند دارد مواد خام تحلیل برای خودش و دیگران را فراهم میکند و ازاین رو اگر گزارشگر برای خودش مقام خیرخواهی یا وظیفه امیددادن یا تهییج … و از این قبیل امور را قائل باشد و بخواهد همزمان آنها را هم در گزارشگریاش دخیل کند عملا به خودش و دیگران لطمه زده و –حتی به نظر من- خیانت کرده است.
درباره تاثیر سفر در حضور سبزها در 22بهمن من نه فقط مشاهداتم از سطح شهر،جامعه و دوستان و نزدیکانم را میگویم بلکه خودم هم عملا با این مساله درگیر بودم و تجربه شخصی دارم. مادرم سه هفته است که به من اصرار دارد ایام تعطیلات به مشهد برویم و از “عیادت مادر بیمار” تا “بیا برویم با هم سفر” و “یک مجلسی داریم تو هم بیا” دلایل این اصرار تغییر میکرد که در واقع ته مایهی همهی آنها نگرانی از مسائل امروز بود. حتی برادرم جداگانه تماس گرفته بود که “اگرمیتوانی بیا که از وقتی خبراعدامها پخش شده مامان شبها خوابش نمیبرد…” طبیعیست در چنین شرایطی، ماندن چقدر سخت میشود. و تازه وقتی امنیت برقرارنباشد حضور هم بسیار سخت. مثلا ما مجبور شدیم پسرمان را صبح زود با هزار سلام و صلوات وشرمندگی ببریم بگذاریم منزل یکی از اقوام تا همسرم که امروز میخواست بیاید راهپیمایی بتواند بیاید. در حالی که خیلیها با تمام اعضای خانواده و طیب خاطر آمده بودند!
امروز هم من در چند مسیر در راهپیمایی بودم و مهمترین وظیفهی خودم را هم مشاهده و گزارشگری میدانستم. در همین کانتکس است که میگویم سبزها درراهپیمایی 22بهمن بسیار کم و کماثر بودند. در مسیر خیابان انقلاب که عملا لای جمعیت گم شدند و چون نتوانستند نماد سبزهایشان رانمایش بدهند به پرشکوهتر شدن جمعیت آنها کمک کردند! و در فلکه صادقیه هم که شاید بزرگترین میعادشان بود نتوانستند کاری بکنند. آنقدر پراکنده و بیبرنامه بودند که نه تنها نتوانستند دور هم جمع و منسجم شوند بلکه حتی نتوانستند دور کروبی که به محل آمد یک حلقه انسانی تشکیل دهند و دست کم ازکتک خوردن این پیرمرد جلوگیری کنند.
در مقابل هواداران دولت که از تهران و شهرهای اطراف آمده -و آورده شده- بودند نه فقط زیاد بودند بلکه با سازماندهی خوبی همان اجتماع پراکنده سبزها را هم میتاراندند. مثلا دور میدان صادقیه یک دسته حدود 70 نفره که مترسک نامفهومی را هم جلویشان گرفته بودند دائما دورمیزدند و از دل جمعیت سبزهاکه هیچ کاری نمیکردند رد میشدند و آنها را پراکندهترمیکردند. و البته به موازات همه اینها نیروهای نظامی و انتظامی و بسیجی هم که سنگ تمام میگذاشتند…
از آنسو نکته جالب برای من – که راهپیمایی 9 دی را هم به همین صورت ازنزدیک دیده بودم- این بود که در این راهپیمایی ازشعارهای موهن و تحریک کننده «نسبت به راهپیمایی 9 دی» چندان خبری نبود. به خصوص متوجه شدم که به قول معروف “وزیر شعار”های رسمی و سازماندهی شده از شعارهای افراطی دوری میکردند و بیشتر به مرگ بر آمریکا و اسرائیل و انگلیس متمرکز بودند. حتی خود احمدینژاد هم در سخنرانیاش چندان به مسائل تحریک کننده، افشاگری و تحقیر کنندگی نپرداخت و حرفها عمومی درباره انقلاب و جمهوری اسلامی زد.
با توجه به همهی اینها و از مجموع چیزهایی که در این ایام از نزدیک دیدهام و شنیدهام من دو پیشبینی عمده درباره آینده دارم:
1- ممکن است نظام به این نتیجه رسیده باشد که بهتر است این قائله با کمترین هزینه جمع شود. از اینرو هیچ بعید نیست که پرهیز از شعارها و مواضع افراطی (که با توجه به روحیه دولتیها و طرفداران دولت عجیب مینماید اما کاملا محسوس بود) در همین راستا باشد با توجه به حضور و فعالیت کمرنگ سبزها در 22 بهمن، نظام هم با خیال راحتتری دنبال این موضع باشد. این یعنی که معتدلها در جناح اصولگرا قالب شدهاند و اگر چنین باشدنه فقط روزهای آینده روزهای کمتنش تری خواهد بود بلکه احتمال آزادی بسیاری از زندانیان سیاسی نیز میرود.
2- احتمال زیادی هم وجود دارد که سبزها با ازدست دادن این فرصت تاریخی، ضعف خود را به حریف افراطی نشان داده و سرکوبی بسیار بیشترو شدیدتری را متحمل شوند. سرکوبیای که تا حد دستگیری موسوی و کروبی هم پیش رود. البته این یک روی سکه است و من گمان میکنم اگر جناح مقابل چنین اشتباهی را مرتکب شود به دست خودش مقدمات اتحاد سبزها را فراهم آورد. سبزهایی که در روزهای آینده بیشتر درک خواهند کرد که چه فرصت بزرگی را با سهلانگاری و بیبرنامگی از دست دادند چنانچه تحت فشار بیشتری قرار گیرند مترصد فرصتی خواهند بود تا بایک اقدام برقآسا جبران مافات کنند و اگر با خبری نظیر دستگیری موسوی روبرو شوند چنان پتانسیلی آزادخواهند کرد که مبهوت کننده باشد و مجددا کشور در بحران بزرگتری فرو خواهد رفت.
*************
البته باید دوباره یادآوری کنم که آنچه آمد الزاما ربطی به خواستهها و آرزوهای شخصی من ندارد و من صرفا سعی میکنم گزارشگری کنم و بر پایه آن تحلیل. و البته فکر هم میکنم اینکه یک تحلیلگر بتواند خودش از نزدیک حوادث را ببیند و کاملا بیواسطه آنها را تجربه کند مزیت بزرگی است که بسیاری ازدوستان ما از آن محرومند.