تا وقتي كه من فكر كنم ببينم ادامه داستان "از رنجي كه حسن برد" را چطور پيش ببرم تا به تريج قباي كسي برنخوره، اجازه بدهيد تا بخش‌هايي از خاطرات جدي برخي از دوستاني كه با استفاده از سنت حسنه‌ي الگوي انسان و انسانيت، كه از طريق روايات مواتر و معتبر شيعي –علي‌رغم تلاش برخي ملاعين- به ما رسيده‌است؛ دست به ازدوج موقت زده‌اند و در وبلاگ-سايت رسمي ازدواج موقت در اسلام  منتشر شده‌است را با هم بخوانيم.

خاطره ارسالي از سميه: (اوجلو ايستاد و من عقب)
من سميه هستم 19 ساله  از شهر مقدس و مذهبي امام رضا (ع) ( مشهد )
… وقتي منو با عليرضا آشنا کرديد بعد از اينکه صيغه را خونديم و شما ما را رها کرديد من يک شوهر جديد داشتم که چهارمين شوهر من بود .قبلش بهم گفت که من براي مهريه فقط يه هزار تومني دارم قبوله ؟ نميدونست که شما قبلا ايناطلاعاتو بمن داده بودبد . من چند تا از اطلاعات ديگشو بهش گفتم که توش موند ولي اون چيز زيادي از من نميدونست . توقع نداشت از من ولي من با اون مهريه کمش مدت سه ماه را قبول کردم . از من يه چيزي خواست که شوهراي قبليم هيچ وقت ازم نخواسته بودن براي همين اين متعه خيلي بهم چسبيد . ازم خواست که قبل از چيزي با هم نماز جماعت دو رکتي بخونيم چون يه سنته . وضو گرفتيم اون وايساد جلو و من کمي عقب تر هيچ وقت اينقدر به امام جماعت نزديک نبودم . وقتي نماز تموم شد با هم ديگه دعاي فرج امام زمان (ع) را زمزمه کرديم و بعدشو که ديگه نميتونم اينجا بگم . ولي اينو ميگم که خيلي به احکام اسلامي در مورد زناشويي وارد بود با اين که اون دفه اولش بود که متعه ميکرد ولي از من بيشتر وارد بود . براي همين هم من 1 ماه ديگه مدتو اضافه کردم تا بيشتر باهم باشيم . خيلي دوست دارم با يه آدم مذهبي مثل اون ازدواج دايم کنم . البته فکرنکنم اونم ازم بدش بياد چون رفتارش اينو به من ميگه !

خاطره از پسر 22 ساله ( مادر 3 فرزند و همبستري در مسافرخانه )

سلام بر تمامي پيروان راستين ائمه اطهار
من پسري 22 ساله هستم و از ابتداي دوران بلوغ ، علاقه زيادي به مسائل جنسي داشتم وتا اينکه روزي در رساله عمليه مشاهده کردم که مي توان راه ازدواج موقت را پيش گرفت. ولي راستش نمي دانستم از کجا شروع کنم؟ و شخص مورد علاقه را پيدا کنم.
در مفاتيح الجنان خواندم که هر کس حاجت داشته باشد و جهت يافتن آن روز پنجشنبه بيرون رود و… ان شائ الله کارش درست مي شود با شرايطي/
من هم آن روز با ماشين بيرون رفتم و در راه به خانمي چادري و تقريبا 33 ساله برخورد کردم و اون رو به عنوان مسافر سوار کردم در ماشين سر صحبت را از شهر و غيره باز کردم تا به بحث ازدواج جوانان و مشکلات پيش رو پرداختم و به او گفتم که آيا خانمي را سراغ دارد که با ما با اين شرايط بسازد؟ ايشان هم گفتند که بله و آن من هستم و دو سال پيش شوهرم فوت کرده و 3 تا بچه دارم و 6 ماه هم صيغه يک مرد که در بيمارستان کار مي کرد بودم سپس قرار و مدار گذاشتيم و مهريه را مشخص کرديم و همانجا در ماشين صيغه را به او ياد دادم و او هم خواند بعد به مسئله مهم جا و مکان همخوابي رسيديم که من يک آشنا داشتم که از روحانيون بود و برگه صيغه نامه مي داد و مدارک گواهي فوت شوهر و 2 قطعه عکس و شناسنامه او و خودم را گرفتم و به دوستم با 5 هزار تومان پول دادم او هم برگه را داد و ما به يک مسافرخانه رفتيم و يک اتاق گرفتيم و درون اتاق رفتيم و….. و الان حدود 1 سال است که هم صيغه هستيم و مدت را هر 6 ماه يکبار تمديد مي کنيم.

0 Points

Previous Article

Next Article


3 thoughts on “خاطره‌هایی مثل شهد شیرین و حلال”

  1. سلام آقاي فرجامي
    ببخشيد كه بي ربط كامنت مي گذارم اما هر چه سر تا ته وبلاگتان را نگاه كردم آدرس ميل نديدم! حالا يا جايي هست و بين اين همه مطلب استتار شده، يا اينكه نيست كه ملت ميل نزنند!
    غرض از كامنت اينكه سايت گل آقا در نظر دارد در صدمين سال مشروطيت ويژه نامه اي تهيه كند. به همين دليل چند سوال اماده كرديم كه مي‌خواستيم برايتان ميل كنيم. اگر مايليد آدرس ميلتان را براي ما بفرستيد تا سوالها را بفرستيم.
    ممنون

  2. گفت:

    از دعای فرج به خود فرج و از پیوستن به جیش قبل از جهاد به دفع جیش پس از آن! این مسلمانان چه چیزها در خورجین دارند! مچاچنگ و جانمازی!

  3. گفت:

    یادم رفت اضافه کنم: باران در دهان نیمه‌باز!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *