آنهايي كه همسن و سال من يا بزرگتر هستند و آن اوايل انقلاب را در ايران گذرانده اند، حتما يادشان هست كه در آن ايام واژه هايي خاصِ ايدئولوژي اسلامي (از هر نحله اي) نظير «امت» ، «توحيدي»، «مستضعفان» و … در گفتمان حزبي و حكومتي، فراوان بود. به خصوص «توحيدي» كه خيلي پسوند دلچسبي محسوب مي شد و به دنبال هر چيزي ممكن بود بيايد: جهان بيني توحيدي، اقتصاد توحيدي، ايدئولوژي توحيدي … .
نمي دانم چطور شد كه چنر روز پيش به اين فكر افتادم كه چند سالي است يا اصلا اين كلمات را نشنيده ام و يا همچون اشياء موزه اي ( كه وجود دارند در زمان و مكان حال، اما براي آنكه نابودي كاركردشان را يادآوري كنند!) به گوشم فرو رفته اند. اين مساله مي تواند چند دليل داشته باشد كه از جمله آنها اتفاق نظر همگاني در مورد ناكارآمدي يا نا مطلوب بودن چنين مفاهيمي باشد؛ كه به اين نكته تا كنون پرداخته شده است.
اما تامل من علاوه بر اين، درباره وضع چنين واژگان نا مفهوم و ناسازگاري (حتي در آن زمان) است. فكر مي كنم اين واژه ها همه عكس المعلي در مقابل ايدئولوژي هاي چپ رايج آن زمان بوده اند و بنابراين آنهايي كه مصمم بوده اند با مصالح چپي، بنايي اسلامي بنا كنند؛ چنين واژگاني را براي ايدئولوژي هاي خود وضع (يا جعل) مي كرده اند. بنابراين در مقابل مثلا پرولتاريا، امت قرار مي گرفته و در مقابل ماترياليست، توحيد و در مقابل ماركسيست، اسلام… . در نتيجه بعد ار فروپاشي اردوگاه چپ، تاريخ مصرف آن نظريه هايي كه اين واژگان براي توجيه و بيان آنها بوجود آمده بود، به سر آمد و جملگي به موزه تاريخ (و نه زباله دان، كه تاريخ زباله دان ندارد) سرازير شدند.

0 Points


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *