نيک آهنگ کوثر: راستش خودم هم نمی​دانم چه جوابی بدهم، می شود کاريکاتوريست بود، ولی کاريکاتوريست خوب بودن خيلی سخت​تر است که من سال​ها از رسيدن به اين آرزو باز مانده​ام. به عبارتی ۳۰ در صد چيزی که می​خواستم باشم، نشده​ام.

در ضمن کدام شاخه کاريکاتور را می​خواهيد پی بگيريد؟ مطبوعاتی​اش را؟ اينجاست که کار سخت​تر می​شود. بايد تکليف​تان را با خودتان مشخص کنيد. اول روزنامه​نگاريد يا هنرمند؟ باور کنيد اين حرفه به درد آدم​های صرفا هنرمند نمی​خورد!

و اما چند نکته. من جزو آدم​هايی هستم که زور زده​ام کاريکاتوريست بشوم. تعارف ندارد! آدم​هايی را می​بينی مثل بزرگمهر حسين​پور ، افشين سبوکي، علی جهانشاهی ، احمد سخاورز، کامبیز درمبخش و … که انگار ژن اين هنر را داشته​اند. اینها کارشان ساده​تر است.

امثال من و شما باید هم طراحی یاد بگیریم، و هم بتوانیم به ساده​ترین وجهی حرف​مان را به مخاطب​مان بزنیم.

کاریکاتور سیاسی یا مطبوعاتی تعریف صد در صدی ندارد که بگویم برای بدست آوردن موقعیتش باید چنین باشی و چنان. سال ۱۹۹۵، تلویزیون بی بی​سی گزارشی داشت در باره کاریکاتور مطبوعاتی و تاریخچه​اش. می​گفت باید بتوانی در مدتی کمتر از نیم دقیقه پیامت را منتقل کنی، چون مخاطب روزنامه وقت بیشتری برای تلف کردن ندارد!

در ایران البته هنر بعضی از همکاران در این است که کاری می​کشند که باید ساعت​ها به آن نگاه کنی و هیچ چیز از آن سر در نخواهی آورد! اسمش را حتما می​گذارند کاریکاتور مطبوعاتی روشنفکری!

اصولا، کاریکاتوریست مطبوعاتی باید بتواند جوک تصویری بسازد(گفتگو با پت کوریگن-هفته​نامه مهر-مرداد ۱۳۸۰). به عبارتی، نقدت را بر مساله​ای سیاسی یا اجتماعی به صورت تصویری خنده​دار و نیش​دار در می​آوری.

از طرف دیگر، کاریکاتوریست مطبوعاتی معمولا نیمه خالی لیوان را می​بیند، و گاه مورد تنفر سیاستمداران و طرفداران آنها قرار می​گیرد.

بسیاری از کاریکاتوریست​ها هم کار مطبوعاتی می​کنند و هم البته دغدغه​های غیر ژورنالیستی دارند. جرالد سکارف ، و رلف ستدمن انگلیسی از این جمله​اند. ستمدن جمله معروفی دارد: اگر کاریکاتوریست نمی​شدم، حتما ترورسیت از آب در می​آمدم(The Savage Mirror-1995-ستیون هلر).

0 Points