استندآپ کمدی جمعه به نظرم بد نشد. پیش از هر چیز نگران بزرگی سالن بودم. جالب است که از سن دوازده سالگی آرزو داشتم در سالنی بزرگ با امکانات نو و صدا و سِنی با عمق زیاد تئاتر اجرا کنم و تقریبا همیشه ناکام بودم. به خصوص در آن دانشگاه لعنتی با آن آمفی‌تئاتر مزخرفش که انگار فقط و فقط برای سخنرانی حضرات ساخته بودند و صحنه‌اش همانقدر جا داشت. حالا با سالنی به آن بزرگی و آن همه تجهیزات نمی‌دانستم چکار کنم. چطور می‌شد استندآپ کمدی‌ای که برای اجرا در یک سالن کوچک و نهایتا با صد تماشاچی آماده شده بود را در سالنی با 450 صندلی و سنی به بزرگی میدان اسبدوانی اجرا کرد؟ (خب البته کمی اغراق کردم و اگر ده دوازده اسب مسابقه را می‌آوردند آن بالا، شاید در هنگام تاخت کمی مزاحم همدیگر می‌شدند ولی صحنه‌ای که با پنج پرده عمق میدانش کم و زیاد می‌شود و پشت آخرین پرده دیواریست که پشت آن کارگاه چوب‌بری برای ساخت دکور است و سالن گریمش قد کل آمفی‌تئاتر فرهنگسرای رسانه است را چطور می‌توان توصیف کرد؟)

 صبح روز اجرا هم رسید و من همچنان نمی‌دانستم با آن صحنه چکار کنم. عاقبت یک سری آکاسیف رنگ شده که گویا قبلا برای تئاتری استفاده شده بود را پیدا کردم و دو طرف صحنه یک چیزهایی ساختم. مثلا غار و کوه. یک ساعت قبل اجرا هم یک طبل بزرگ آوردیم و دمرو کردیم که مثلا دیگ. همین‌ها بعدا اجرا را جان دادند، وقتی که هشت نفر از تماشاچی‌ها آمدند بالا و بازی کردند. امکانات نور بسیار خوب سالن هم به کمک آمد و با دو تا نور موضعی، این قسمت حسابی دیدنی شد.

اطلاع‌رسانی‌مان خوب نبود. انرژی‌مان را گذاشته بودیم روی پوستر که چندان جواب نداد و دیده نشد. بماند که بسیاری‌شان را هم با وجود مهر و جواز دانشگاه، کندند. در عوض بروشور مفید بود، شاید به خاطر شوخی‌های چاپ شده روی یک صفحه آن. تجربه خوبی شد برای اجراهای احتمالی بعدی.

با این حال بیشتر از صد نفر تماشاچی آمده بودند که به نظرم خوب بود و اجرا گرم شد. البته اولش چندان خوب نبود و ارتباط برقرار نمی‌شود. اما ده پانزده دقیقه بعد از شروع و به خصوص وقتی تماشاچی‌ها آمدند روی صحنه، اجرا روی روالش افتاد و تا آخر خوب پیش رفت. علاوه بر چیزهایی که از قبل آماده کرده بودم چند تا جک و شوخی هم در لحظه به ذهنم آمد که گفتم و خوب شد. یکی دو جا هم شوخی‌ها با تماشاچی ها تند شد که خوشبختانه ظرفیت بالایی داشتند و با خنده و شوخی ختم شد.

این استندآپ کمدی همانی بود که سال 88 در تهران اجرا شده بود. محتوایی علمی (یا دست کم قابل تامل) در قالب شوخی و استندآپ کمدی. البته شوخی‌ها آپدیت شده بودند و شاید بتوان گفت نیمی از محتوا و شوخی‌های ارائه شده در اجراهای اولیه، در این اجرا عوض شدند.

مثل همان موقع باز هم پریسا مدیریت بخش زیادی از کار را برعهده داشت و در تمام طول اجرا پا به پای من کار کرد. تصمیم داریم با مدیریت او، اجرای استندآپ کمدی در خارج از کشور را به طور جدی پی بگیریم. ابتدا از کوالالامپور شروع می‌کنیم و بعد شاید سایر کشورها. هرچند که فکر می‌کنم کوالالامپور با آن جمعیت عظیم ایرانی چنان ظرفیتی دارد که اگر یک اسپانسر یا مدیر پروژه خوب پیدا کنیم، تا مدتها می‌توانیم همانجا اجرا کنیم.

این استندآپ کمدی نهم مارس در سالن دیوان بودایای دانشگاه علوم مالزی (یو.اس.ام) پنانگ با پشتیبانی PETAS برگزار شد. دوستان زیادی از جمله علی اهرمی، فرهاد فخریان، هادی اخباری، عادل عندلیبی (که در واقع میهمان ما بود واز چین آماده بود) و محمود روغنچی در بخش‌های مختلف کمک کردند که از همه سپاسگزارم. از آقای ابراهیم نبوی هم که در فیس‌بوکش برای این کار تبلیغ کرد متشکرم (هر چند رویم نشد به استاد بگویم بعد از اجرا زحمت کشیدند… شما هم اگر دیدشان به رو نیاورید…!)

کلیپ کوتاهی از کار در دست آماده‌سازی‌ست که به زودی آپلود می‌شود. فعلا چند عکسی از اجرا که فرهاد عزیز زحمتش را کشیده (روی هر کدام تقه بزنید تا بزرگ شود. طبعا منظورم عکسها هستند).

0 Points


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *