یکی از دوستان که می توان او را – آنگونه که خودشان این اصطلاح را دوست دارند- “روشنفکر دینی مسلمان” نامید در وبلاگش یادداشتی نوشته است در مورد حادثه حمله نیروهای اسرائیلی به کشتی های حامل کمکهای بشردوستانه که راهی غزه بوده اند و در آن ضمن پرهیز دادن از خلط چنین مباحثی با مواضع و ژستهای تبلیغی دولت ایران نوشته است: غزه مساله ماست چون آدمی مساله ماست.
با این سخن او بسیار موافقم و گمان میکنم به همین خاطر است که میتوان این حادثه را فارق از مساله اسلام و یهودیت و عرب و اسرائیلی موشکافی کرد. پیش از هر چیز البته باید خاطرنشان ساخت که زورگویی و سختگیری نیروهای اسرائیلی علیه فسلطینیان و به ویژه ساکنان نوار غزه محکوم است و این رژیم باید در مجامع بیطرف بینالمللی برای اتهاماتی که به آن در مورد اقدامات ضدانسانیاش وارد است پاسخگو باشد و در صورت لزوم مجازات نیز بشود.
در مورد ماجرای اخیر هم طرف اسرائیلی به خاطر هلی برد نیرو به کشتی هایی که در آبهای آزاد قرار داشته اند و درگیری های خونین پس از آن مقصر است و این اقدامش قابل رسیدگی در مجامع حقوقی بین المللی.
اما هرچند آغازگر این ماجرا اسرائیلی ها بوده اند، نباید از نقش پررنگ طرف مقابل در به خونین شدن آن اتفاق چشم پوشی کرد. آنگونه که در فیلمهای منتشر شده دیده میشود در ابتدا نیروهای نظامی اسرائیلی –پس از اخطارهای علنی- صرفا بر روی کشتی پیاده میشوند اما بر روی کسی آتش نمیگشایند و این افراد مستقر در کشتی هستند که با چماق و میلگرد به سوی آنها حمله میکنند. اگر اینگونه باشد باید دانست که حمله به نیروهای مسلح تحت هر شرایطی و در هر کشوری و به هر دلیلی پاسخی جز آتش ندارد. (سهل ست در برخی کشورها حتی حضور یافتن شهروندان در فاصله چند صد متری اطراف آنها و یا تماشا کردن از بالکن هم پاسخش شلیک مستقیم است!) به عنوان مثل در ایالات متحده آمریکا وقتی پلیس در جاده و به خصوص در شب، به هر دلیلی به سرنشینان اتوموبیلی مشکوک شود از راننده میخواهد که در گوشهای پارک کرده و بدون پیاده شدن و یا برداشتن چیزی از داشبورد و سایر اعمال مشابه به سوالات او –که معمولا با انداختن نور چراغ قوه به صورت راننده همراه است- پاسخ دهد. در چنین حالتی، حتی اگر تخلف یک سرعت غیرمجاز ساده باشد، پلیس مجاز است در صورت هرگونه اعمال خشونت و یا حتی قصد اعمال خشونت از طرف مقابل، مستقیما به مخاطب شلیک کند. فراموش نکنیم که تخلف نیروهای اسرائلی در بازرسی یک کشتی “عازم” به آبهای اسرائیل یک مساله است و آتش گشودن بر روی افرادی که با اسلحه سرد به نظامیان حمله می آورد مساله ای دیگر.
خوانندگان میتوانند خود را بجای سرباز مسلمسل بدستی بگذارند که زیر ضربات چماق و میلهگرد عدهای “بشردوست”ِ “غیر مسلح” قرار گرفته است و یا شاهد زخمی شدن همقطارش است.
ماجرا اما -حتی به فرض مظلومیت و عدم خشونت مطلق سرنشینان کشتیها – فراتر از این است و سوالات هم میتواند فراتر برود. در خبرها آمده است که عدهای “بشردوست” از آسیای دور، از مالزی هم سوار این کشتی بودهاند. یعنی اگر بشردوستان تُرک(=شهروند ترکیه) چند صد میال آنطرفتر سوار کشتیهای یونانی شدهاند تا خود را به مردمان نیازمند غزه برسانند، مسلمانان زرد پوست بشردوست، چند هزار کیلومتر رنج سفر را بر خورد هموار کردهاند تا به ترکیه و قبرس برسند. و سوال اینجاست: برای بشردوستی، چه نیازی به طی این همه طریق؟ اگر حتی این مسلمانان چشم بادامی با کمبود نیازمند در کشورهای خودشان مواجه بودهاند؛ چرا اندکی آنسوتر به بنگلادش نرفتند که بر طبق آمارهای جهانی یکی از فقیرترین کشورهای جهان است و سالانه صدها هزارنفر در آن نواحی بر اثر فقر و کمبود دارو میمیرند یا زندگی مشقتباری را در خیابانها تحمل میکنند؟ حتی اگر حس غیرت و تعصب اسلامی را هم در نظر بگیریم باز هم خوشبختانه یا متاسفانه از این حیث کمبودی در نواحی بنگال و کشمیر و افغانستان مشاهده نمیشود.
یافتن پاسخ البته چندان مشکل نیست: چون در این نواحی مساله مواجهه اسلام و یهودیت –دو دین ابراهیمی بسیار شبیه هم، و به همین دلیل رقیب و دشمن ذاتی- وجود ندارد؛ چون نمیتوان سوار بر کشتیهای زیبا به کمک گرسنگان کشمیر رفت و پس از چند هفته سرخوش و راضی به وطن برگشت، چون دوربینها بر هیچ کجای جهان به اندازه اسرائیل و فلسطین زوم نکردهاند،… چون آنجاها محل قدرتنمایی و چانهزنی نیست.
در دارفور تا سال2008 بر طبق آمارهای سازمان ملل طی سال های گذشته 300 هزار نفر در جریان جنگهای قومی و مذهبی کشته شدهاند و حکومت این کشور رسما در دادگاه لاهه برای آدمکشی مسقیم و یا حمایت از نسلکشیهای گسترده محکوم شده است. اما کودکان سودانی که هزار-هزار بر اثر کمبود مواد غذایی و داروی بسیار ارزان و ابتدایی جان خود را از دست میدهند، زنانی که هربار با هر یورشی مورد تجاوز قرار میگیرند و انسانهایی که سالهاست از سرزمینهای پدری خود آوراهاند هرگز با محمولههای بشردوستانه عدهای صلحطلب که حتی حاضرند برای به انجام رساندن خیرخواهیشان با چماق به نیروهای نظامی حمله برند مواجه نمیشوند. سهل است همین بشردوستان مسلمان در مقابل هر گونه “تجاوز خارجی” به کشوری که عمرالبشیر مسلمان بر آن حکمرانی میکند به شدت مخالفند و حتی اعزام صلحبانان سازمان ملل به آن منطقه را توطئه غرب برای دست اندازی به سرزمین مسلمین می دانند. همانگونه که با براندازی حکومت ملاعمر و بنلادن مخالف بودند و با همان عشقی که هنوز عکس شهید صدام حسین مسلمان را در کیفهای جیبی خود نگه میدارند و با همان حرارتی که از ایرانیهای معترض به دولت احمدینژاد میپرسند: چرا از رئیس جمهور به این خوبی که در مقابل آمریکا ایستاده و میخواهد اسرائیل را نابود کند ناراضی هستید؟!
شاید به همین دلیل است که مادرترازاهای مسلمان به جای آنکه دهها سال در محلههای فقیر نشین هند و بر بالین جزامیان دیده شوند در هیات عبدالقادرها و مِهمِت اسلامبولیهای میلهگرد بدستی ظاهر میشوند که در بشر دوستیشان بیشتر از آنکه کمک به کودکان بیچاره فلسطینی منظور باشد، روکمکنی از اسرائیل و آمریکا در منطقهای که -به گمان آنها- مرز اسلامست هدف است. و اگر در این نمایش قهرمانانه آسیبی هم ببیند جز با همدردی جهانی و انتقامگیری امت واحده، این بشردوستان صلح طلب آرام نمیشوند.
این رقابت خودخوانه البته دوسویه است. جهان غرب هم از سنگرسازی در آن ناحیه حمایت میکند. خیل گزارشگرانی که لحظه به لحظه از وقایع ریز و درشت ناحیه اسرائیل-فلسطین گزارش تهیه میکنند نشانهای انکار ناشدنی از این سنگرسازیست. اگر قاعده تمام رسانههای آزاد، دنبالهروی از مولفههایی همچون “اشتیاق عمومی، نزدیکی، شگفتآوری، اهمیت زیستمحیطی…” برای تهیه گزارش و به خصوص زوم کردن بر روی یک موضوع است، مقایسه کوچکی میان فاجعههای انسانی دارفور و غزه به خوبی نشان می دهد که بنگاههای خبری بزرگ جهان غرب نیز کاملا مغرضانه با مسائل انسانی برخورد میکنند. خواننده این متن خود قضاوت کند که تا کنون چندبار گزارشی جامع از فاجعه دارفور که بارها و بارها گزارشگران سازمان ملل از آن به عنوان یک فاجعه عظیم انسانی یادکردهاند (و تعداد آوارگان و کشته شدگان آن تا سال 2008 نزدیک به سه میلیون نفر یعنی بیش از دو برابر کل جمعیت غزه بوده است) دیده و خوانده است و چند بار از غزه؟ از میان اینهمه فجایع انسانی سازمانیافته و مدارم که دارفور فقط یکی از آنهاست، حضور اینهمه گزارشگر در اسرائیل و نواحی خودمختار فلسطینینشین نشانه چیست؟ جز این است که آنها با زوم کردن بیش از حد بر روی آن منطقه در صدد هستند تا توجه افکار عمومی را به آن منطقه معطوف کنند و بر اهمیت بحرانی آن بیفزایند؟ حتی بیبیسی فارسی که از نظر تعداد گزارشگر با کمبود نیروی شدید مواجه است نه فقط تیم خبری ثابتی در تلآویو دارد بلکه به طور منظم و در بیشتر اوقاتی که “خبر” خاصی در آن نواحی نیست، آنتن را در اختیار گزارشگر خود در آن منطقه قرار میدهد تا گزارشهایی عادی در مورد زندگی یهودیان و مسلمانان عرب و اسرائیلی ارسال کند. و البته این زمان در مواقع بحرانی چندین برابر افزایش مییابد.
تاکید میکنم که با تمام این اوصاف به هیچ عنوان نمیتوان سرنوشت مردمان نگونبخت آن منطقه را از نظر دور داشت. مردم ستمدیده فلسطین و حتی یهودیانی که به اسرائیل کوچ کردهاند و زندگی ظاهراراحتتری دارند، همگی بازیچه چانهزنی قدرت های منطقهای از یک سو و متعصبان ریاکار دینی از دیگر سو هستند. والبته باید این نکته را در نظر داشت که حتما در این میان عدهای صلحطلب و بشردوست واقعی هم حضور دارند.
اما سخن این است که آنچه در ماجرای اخیر دیده میشود نه فقط صادقانه نیست و حکایت از مستمسک قرار دادن محرومان ساکن در نوار غزه دارد بلکه نشانهای از سواستفاده از مسائل بشردوستانه و صلحطلبانه در مقیاس جهانی است. در این میان به ویژه دیدن پشتیبانی از تعصبات دینی سادهلوحانه جمعی خشونتطلب که در پشت نقاب انساندوستی پنهان شدهاند از سوی “روشنفکران دینی” و نخبهگان مسلمان تاسف را عمیقتر میکند. شاید بهتر باشد دوستان تا هنگام ظهور نخستین مسلمانان بشردوست صلحطلب در میان صدها راهبهای که سالهاست شبها با فقرای کلکته میخوابند و روزها به مداوای هندوهای بیمار میپردازند تامل کنند. و البته اگر از نظر دینمدارانه آنها این مشرکین بت پرست نجس و مستحق مرگند، سودان و کشمیر و بنگلادش هم مورد قبولند چون به قول آن دوست عزیز: “آدمی مساله ماست”. فقط لطفا بدون سر و صدا، بدون چماق، بدون دوربین، بدون کشتی… .
————
پیافزود: اصلاح کوچکی در متن انجام شد.
پاسخ دادن به یاسمن لغو پاسخ