اگر بخواهم سال 88 را در یک کلام توصیف کنم اینطور خواهم گفت: عالی، شگفت انگیز و پر از اتفاق‌های خوب. آنهایی که در این سال در ممکلت گل و بلبل ایران زندگی کرده باشند و وقایع آن را دیده باشند البته حق خواهند داشت فکر کنند که من یا دارم شوخی می‌کنم یا به خاطر اصابت جسم سختی در حدود باتوم به سرم، دچار اختلال حواس شده ام و پرت و پلا می‌گویم.

خب البته ممکن است پرت و پلا بگویم اما فکر می‌کنم واقعا این سالی که گذشت به شواهد و دلایل شخصی و اجتماعی فراوانی، واقعا عالی بود. از اجتماعی‌هایش همینقدر بس که به نظرم میلیون‌ها ایرانی در فاصله کمتر از یک ماه (از آغاز مناظره ها تا جمعه سی خرداد) به درک و یقینی در حوزه سیاست ایرانی و جمهوری اسلامی رسیدند که بدون آن وقایع دست کم ده سال زمان و البته کار مداوم و پرهزینه لازم داشت تا این تعداد به آن آگاهی برسند. من نه فقط مثل سایر مردم از آن وقایع آسیب روحی و روانی و جسمی و اقتصادی دیدم بلکه به واسطه نوع کارم، زیان‌های مضاعفی متحمل شدم اما فکر می کنم همه‌ی اینها در مقابل آنچه به دست آمد هزینه چندانی نیست. کافیست به جای آنکه خودمان را ملاک بگیریم، به جامعه ایرانی فکر کنیم که به طور متوسط پارسال کجا بود و امسال کجاست. یک دانشمند و فیلسوف با تیمی از دستیارانش سال‌ها وقت صرف می‌کنند و هزاران کتاب را زیر و بالا می کنند و روی جوامع و افراد مختلف تحقیق‌های عمیق انجام می‌دهند تا جواب یک پرسش یا بیابند و یا – در بیشتر مواقع- فقط به پاسخ نزدیک‌تر شوند آن‌وقت میلیون‌ها ایرانی (به آمار خودشان بگیر 13 میلیون) صرفا در طی دو سه هفته (و به خصوص یک جمعه) جواب ده‌ها پرسش خودشان را با فکت‌های عریان می‌یابند و در بسیاری از شک‌هایشان مبدل به یقین می‌شود؛ این کم موهبتی‌ست؟

از نظر شخصی هم اگر بخواهم سال 88 را جمع‌بندی کنم باز هم پر است از رویدادهای شیرین و امیدوارکننده به شرط اینکه از چند اما و اگر و هرچند چشمپوشی کنم.

در این سال هرچند خبر دادند یکی از کارهایم مجوز چاپ نگرفته اما اولین کتابم “راننده تاکسی” توسط یک ناشر معتبر (نی) چاپ شد و با استقبال خوبی مواجه شد.

آی طنز در همین سال با شمایل تازه رونمایی شد و هرچند دو بار مسدود شد اما به لطف دوستان در همان مدتی که فعال بود به پربیننده ترین و شاید اثرگذارترین سایت تخصصی طنز فارسی زبان بدل شد. حضور آقای حسین توفیق در جلسه رونمایی از آی‌طنز، رفتن به منزل ایشان و هدیه گرفتن چند جلد از مجلات توفیق در همان جلسه رونمایی از خاطرات خوش این سال برای من است.

در این سال اولین فیلمنامه کمدی‌ام را به طور کامل نوشتم و امید زیادی دارم که در سال 89 جلوی دوربین برود. اسمش هست “پیچ” یا “یک روز در تهران” و البته مقدم تهیه‌کنندگان و سرمایه‌گذاران و خریداران گرامی را گرامی می‌داریم (آگهی میان برنامه به سبک دولتی‌ها!)

در سال 88 دوستان بیشتری یافتم و از دوستان سابق بهره بیشتری بردم. بیش از همه حمید خوشکردار که در دوران سربازی فقط یک دیدار اتفاقی یک ساعته باهم داشتیم و همان بدل به دوستی عمیقی شد که در طی آن کلی فیلم و کتاب و موسیقی یا حمید به من هدیه داد و یا آنها را معرفی کرد و خودم تهیه کردم. امین عزیزنیا یکی از خوانندگان نوشته‌هایم که در کانادا دانشجوست در پاسخ به یکی از فراخوان‌هایم با من دوست شد و بهره فراوان رساند. با شراگیم زند صمیمی‌تر شدم و از طریق او با دوستان دیگری دوست شدم. از طریق آی طنز با خیلی‌ها دوست شدم. و دوستان دیگری که نام بردن از همه آنها نه مقدور من است و نه به صلاح خودشان!

در سال 88 برای اولین بار یک ستون طنز روزانه در یک روزنامه دست و پا کردم. پیش از این تجربه روزانه نویسی در سایت‌های فارسی را داشتم اما رسانه‌های کاغذی فضایی کاملا متفاوت دارند. ستون “منوریل” در “تهران امروز” در شرایطی در مردادماه 88 به راه افتاد که این دوره شاید سخت‌ترین دوران برای طنز مطبوعاتی (که ذاتی انتقادی دارد) در دو دهه گذشته بود. این ستون طنز با وجود ذات اصلاح‌طلبانه خود همچنان به فعالیت ادامه می‌دهد هرچند با جرح و تعدیل‌های بسیار و خون دل خوردن فراوان. و البته این درحالیست که ستون‌های طنز هیچ کدام از رسانه‌های منتقد دولت تا پایان سال جان سالم به درنبردند.

در سالی که گذشت اتفاق بی‌نظیری در عرصه کمدی صحنه‌ای ایران اتفاق افتاد و آن هم به صحنه بردن یک استندآپ کمدی مستقل و کامل (با زمانی نزدیک به دو ساعت) در یک سالن کوچک اما آبرومند در تهران بود. خب لابد از این شامپاینی که به افتخار آن استندآپ کمدی باز کردم حدس می‌زنید که اجرا کننده استندآپ کمدی مذکور کسی نبود جز خودم و لابد الان هم انتظار دارید از باب ماخوذیت به حیا (اصطلاحی شد ها!) فروتنی کنم و بزنم توی سر مال. اما فارغ از خودستایی و فروتنی، من صادقانه فکر می‌کنم این کار در نوع خود کاری بود کارستان که یک نفر در همچو فضایی و موقعیتی، یک موضوع کامل و مستقل را بگیرد و یکتنه با مرور منابع علمی متعدد  از آن ارائه‌ای چند رسانه‌ای و کمیک را دربیاورد که هم حاوی چند نکته علمی و آموزنده باشد هم خنده‌دار باشد و هم در خلال آن حرف‌ها و نقدهای سیاسی و اجتماعی و اخلاقی را ابراز کند. افتخار می‌کنم که در طی سه اجرا و فقط به کمک معرفی وبلاگی سالن کاملا پر شد و هیچ کس از برنامه اعلام نارضایتی نکرد. ضمن آنکه همین استندآپ کمدی باعث یافتن دوستان بیشتری شد.

در این سال به دیدار محمد قائد رفتم. محمد قائد برای من بزرگترین و ارزشمندترین روشنفکر زنده ساکن ایران است. آنهایی که محمد قائد را می‌شناسند و درگیر کارهایش هستند لابد می‌دانند دیدار با او و نزدیک دو ساعت گپ خصوصی با این مرد چه ارزشی دارد. باز شدن باب گفتگو و دیدار با او هم برایم جالب بود. یک بار به بهانه‌ای از روی ایمیلی که در سایت آقای قائد در دسترس همگان است ایمیلی برای ایشان زدم. شناسه ایمیلم این بود: meemfe و البته نکته‌ای که پرسیده بودم ربطی به آن نام مستعار و فعالیت طنزنویسی من نداشت. آقای قائد در انتهای نامه پاسخ پرسیده بود: ضمنا آیا شما فلان کس که با نام میم فه در بهمان سایت طنز می نوشت نیستید؟ با خواندن این پاسخ اعتراف می‌کنم که سه تا از دندان‌هایم درجا ریخت و فکم به خاطر اصابت به زمین آسیب دید. آن سایت سال هاست که توقیف شده و حتی در صورتی هم که وجود می‌داشت بسیار شگفت بود که آقای قائد اینقدر تیزبین و دقیق و خوش‌حافظه باشد که از روی شناسه ایمیل من به یاد ستون طنزی که آن گوشه پت پت می‌کرد و نام مستعار کوچکی در آن بود بیفتد و ربط این به آن را جویا شود. (حالا عزیزان سپاه سایبری الان نروند دنبال ایشان که یالله بیا برای ما کار کن و از روی شناسه، هویت مردم را کشف کن. ایشان اهل کتاب و شعر و نقد و فیلم و شرافت و ادبیات و این جور چیزهاست و آن کاره نیست)

در مورد دیدار با آقای قائد شاید بعدا بیشتر بنویسم که به گمانم خواندنی خواهد بود. در مجموع همینقدر بدانید که سالی که گذشت خوبی‌های منحصر بفردی هم برای من داشت. ذکر اینها را ضروری می‌دانستم چون با غرزدن‌هایم و نالیدن‌هایم از مصایب زندگی در این سال (که آنها هم البته کاملا صادقانه بود) دوستان و خواننده های این وبلاگ را در غم و اندوه‌هایم شریک کرده بودم  و بی انصافی بود که آن یاران جانی را که با ناراحتی‌های من ناراحت و از سرخوردگی‌های من غمگین شده‌اند را با این نقاط روشن و امیدوارکننده، خوشحال و شاد نکنم. این حداقل رسم دوستی‌ست.

0 Points


7 thoughts on “سال خوبی به نام هشتاد و هشت”

  1. سید صدرا گفت:

    سال خوبي بود اما سال شادي نبود.

  2. به‌نظر منم همین که نشر نی کتابی ازت چاپ کرده بسه برای اینکه بگی سال خوبی بود! راستی سال نوت که دیگه الان کهنه شده مبارک! ایشالا سال نود به جای لبنان و سوریه بری به پاریس و ونیز مشرف شی!

  3. امین گفت:

    سلام محمود خان عزیز

    آشنایی من با شما هم افتخار بزرگی بود برای من. ما کاری برای شما نکردیم هیچ، کلی هم زحمتتان دادیم. قربون خودت و صفحه کیبوردت برم! موفق و پاینده باشی

  4. منم همش از سال 88 با نفرت یاد می کردم تا اینکه نوشتهء ابراهیم رها رو خوندم،گفته بود:مانند حضرت زینب خواهم گفت امسال چیزی جز زیبایی ندیدم.(نقل به مضمون)
    اون وقت بود که یه مقدار به این بعد قضیه هم نگاه کردم.

  5. ندا گفت:

    سلام سال نو مبارک
    اگه دوباره استندآپ گذاشتین ما رو فراموش نکنین. ما پایه ایم.

  6. جواد گفت:

    آقا محمود ماشینت چیه؟

  7. raadips گفت:

    از ته دل برای موفقیت هاتون احساس خوش حالی میکنم. کاشکی همیشه آدم هایی مثل شما شاد باشند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *