خيلي سخته كه روز يك سايه سنگين رو بالاي سرت احساس كني. خيلي سخته هر وقت با تلفن حرف مي زني، جوري حرف بزني كه انگار داره شنود ميشه. سخته كه هميشه استرس داشته باشي "اگه ريختن تو خونه…" و اين سختي رو ماها حالاحالاها بايد تحمل كنيم. اصلا داشت عاتمان مي شد كه اين اينترنت لعنتي و اين وبلاگ لامصب هوايي‌مون كرد.

خيلي دلم مي خواد از خودم بنويسم. از زندگي‌م از افكارم، از كارهام. ولي هر وقت خواستم اين كار رو بكنم، اونقدر به خاطر همون سايه لعنتي، خود سانسوري كردم كه شده شير بي يال و دم و اِشكم. نه اينكه احساس خود بزرگ‌بيني و توهم مهم بودن بهم دست بده. نه. ولي مي دونم يه روزي همه اينا مدركه. مي دونم حتي همين امروز هم ممكنه به خاطر يه سوتفاهم، يه چقلي يا هر چيز مسخره ديگه‌اي، زير ذره بين باشم. ذره‌بيني كه دنبال هر چيزي مي گرده تا بتونه آتو گير بياره.

مي‌گن توي امريكا قاون جديد ضد تروريسم به حاكميت اجازه مي‌ده تا مكالمات شهروندان رو شنود كنه. ما كه قوانينمون همچين اجازه‌اي نمي ده(!) ولي بازم خوش بحال آمريكايي‌ها. چون اوني كه شنودشون مي‌كنه دنبال يه چيز خاص مي گرده و اونا راحت مي‌تونن پشت تلفن‌هاشون از هر چيزي بجز تروريسم، از سكس، مواد مخدر، روزه‌خوري(!)، سياست، رشوه و اين‌جور چيزا حرف بزنن. 

ولي ما نفهميديم اينجا چي آزاده و چي‌ ممنوع. حالا زير اين سايه وبلاگ هم مي نويسيم!

0 Points


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *