خانم پوپك صابري عزيز، سلام
در وبلاگتان خواندم كه ممكن است ماهنامه گل‌آقا تعطيل شود و بسيار متاسف شدم. تماس گرفتم با موسسه تا بيشتر جستجو كنم، نبوديد، شماره همراهتان را هم نتوانستم بگيرم و اطلاعاتم از اين ماجرا محدود شد به همان يادداشت شما كه بعدا خبرنگار مهر هم از روي آن خبري تنظيم كرده بود.
پارسال براي اولين بار در موسسه گل‌آقا با شما گپ مفصلي زدم كه اي كاش نمي‌زدم. دليلش هم برمي‌گردد به مشكل شخصيتي خودم. آخر مي‌دانيد، من هم مثل خيلي از ايراني‌ها، تا با يكي سلام و عليكي كردم، خودم را درگير هزار جور محذوريت مي‌كنم و ديگر نمي توانم ارتباط كاري و صنفي خوبي با او داشته باشم. مثلا در مورد همين ماهنامه گل‌آقا بي اغراق بگويم ده ها بار خواسته‌ام چيزي بنويسم، اما هر بار كه به ياد برخورد خوب، مودبانه و چهره‌ مهربان شما مي‌افتادم، مي‌ترسيدم چيزي بنويسم كه باعث دلخوري شما بشود و پشيمان مي‌شدم.
البته تاكيد مي كنم كه اين يك اشكال من است و ارتباطي به شما ندارد، چرا كه مثلا اگر من نقدي هم بر ماهنامه مي‌نوشتم، ارتباطي به شخص شما نداشته و طبيعتا باعث دلخوري شما نمي‌شود؛ ولي چه مي‌شود كرد، بعضي ها مثل من در ذهن خودشان براي خودشان هزار بود حريم دست و پاگير درست مي‌كنند. اين‌هم روش!
خانم صابري عزيز
هر كس كه دستي بر طنز يا نشر در اين مملكت داشته باشد، مي داند كه درآوردن هركدام از نشريات گل‌آقا چقدر زحمت دارد و از اين بابت بايد اول درودي به روان مرحوم صابري و همكاران درگذشته‌اش انداخت و خسته‌نباشيدي به شما و همكارانتان گفت. با اين همه نمي‌توان كيفيت نازل ماهنامه گل‌آقا در ساليان اخير را ناديده‌گرفت و به نظر من اين صرفا محصول زمانه‌ بدي كه در آن بسر مي‌بريم نيست.
فراموش نكنيد كه ستون طنز گل‌آقا در روزنامه اطلاعات، زماني به وجود آمد و باليد كه زمانه ده‌ها بار از اكنون بسته‌تر بود و محذورات طنزنويسي بيشتر. همينطور هفته‌نامه گل‌آقا زماني متولد شد كه زمانه چندان از الان بازتر نبود. اما همين هفته نامه به سرعت طنزنويسان قديمي را گردهم آورد و استعدادهاي جوان را جذب كرد و تبديل به بهترين نشريه طنز ايران (حتي به جرات: كل تاريخ مطبوعات ايران) شد. بعد به اين هم بسنده نشد و نشرياتي چون ماهنامه، سالنامه و بچه‌ها گل‌آقا اضافه شدند كه همگي پرفروش و خواندني بودند.
ديگر آنكه قسمت بيشتر اشكالاتي كه به ماهنامه وارد است، اصولا ربطي به شرايط سياسي ندارد. مثلا مصاحبه‌هاي بسيار ضعيف (از لحاظ تكنيكي) در ماهنامه‌اي كه به حرمت اعتبارش به راحتي مي‌تواند با شخصيت‌هاي برجسته مصاحبه كند، آن هم با درج عكس‌هايي كه وسط آنها آرم يك وبلاگ خورده، چه توجيهي دارد؟ يا درج مطالب شبه چيستان؟ يا درشتي بيش از حد فونت برخي مطالب؟ يا چاپ كاريكاتورها در اندازه‌هاي نامناسب؟
مي‌دانيد خانم صابري؛ اين اشكالات را كه آدم در كنار ويراستاري بسيار دقيق ماهنامه بگذارد (تا آنجا كه بندرت مي توان حتي يك اشكال ويراستاري در هر شماره ماهنامه ديد) حس مي‌كند وسواس و شلختگي غيرقابل دركي تواماً در گل‌آقاست. همانطور كه محافظه كاري نهفته در بخش اعظم مطالب ماهنامه، با راديكاليسم موجود در طرح هاي روي جلد و بخش‌هاي اندكي از بقيه مطالب، موجب گيجي مخاطبي مثل من مي‌شود. اينگونه است كه گل آقاي كنوني نه راست است نه چپ، نه محافظه كار و نه راديكال و نه شلخته و نه دقيق، و با اين وجود، عناصري از تمام اين‌ها را -بي هيچ منطق قابل دركي- داراست.
در كيفيت مطالب و خبرگي نويسندگان هم همين بلبشو ديده مي‌شود. مطالب بسيار خوبي مثل بعضي از نوشته‌هاي آقاي احترامي و خانم صدر در كنار مطالب ضعيفي از نويسندگان ناآشنا، در هر شماره منتشر مي‌شوند و اين مضاف است بر آنكه هيچ سمت و سوي خاصي، يا ويراستاري كيفي منسجمي بر مطالب اعمال نمي‌شود. يعني حتي اگر تمام مطالب هر شماره ماهنامه هم خوب باشند، در نهايت كشكولي را تشكيل مي دهند به نام ماهنامه كه صرفا آنها را منتشر كرده است و ارزش آن صرفا در حد گردآوري است، چه رسد به آنكه مطالب ضعيف و زير حد متوسط هم در اين ميانه زيادند.
يكي از دلايل اين امر آنست كه آدم‌هاي خوش استعداد و باسواد در اين سال‌ها آنگونه كه بايد جذب گل‌آقا نشده‌اند. متاسفانه مجموعه گل‌آقا در چند سال اخير و به خصوص پس از تعطيلي هفته نامه، از جريان طنز كشور دور افتاده است و بسياري از طنزنويسان هم از آن دوري كرده‌اند. من كاري به دلايل دوري گزيدن يا ارتباط كمرنگ طنزنويسان برآمده از گل‌آقا (مثل زرويي) ندارم؛ اما اينقدر مي دانم كه بسياري از جوانان خوش قريه و باسواد هستند كه گل آقا فقط با ايجاد يك ارتباط ساده با ده نفر از آنها مي تواند از اين وضعيت درآيد. گل آقا خون تازه مي خواهد، نه اينكه فقط همان را كه دارد درون خودش بگرداند.
البته در اين ميان كلاس‌هاي طنزنويسي گل‌آقا و نيز وب‌سايت، مي توانست در حكم بازكردن دروازه‌هاي گل آقا به طنزپردازان تازه‌نفس باشد؛ اما وب سايت گل‌آقا بهترين كاري كه كرد اين بود كه از وبلاگنويسان بخواهد راجع به فلان موضوع بنويسند و بعد آنها را منتشر كند و كلاس‌هاي طنزنويسي هم در حد همان كلاس آموزشي براي محصلين و هنرآموزان ماند. كه اگر جز اين بود بايد الان دست كم آثار چند زرويي و نبوي نوجوان و جوان در هر شماره ماهنامه به چشم مي خورد؛ كه نمي خورد.
موسسه گل‌آقا اكنون سالهاست كه تبديل به دژي شده است كه هرچند ساكنان آن مهربان، ساده زيست و خوشدلند، اما در هر حال شازده‌اند! و گل آقا در حكم همان هيبت نامي است كه پدرش هم مي ترسيد صدايش كند!
واقعيت اين است كه امروزه به نظر مي‌آيد، “گل‌آقا” براي شما چنان قداستي دارد كه مجبوريد فقط متولي آن باشيد. اما طنزي كه خود به جنگ قدسيات دروغين مي رود خودش نمي تواند قداستي داشته باشد، پرده نشين باشد يا پرده نشينش بكنند. اين مثل آن است كه شمايل‌هاي مارتين لوتر را در محراب كليسا بگذارند و براي ابن تيميه گند و بارگاه بسازند.
روشنتر بگويم، گمان مي‌كنم شما آنقدر گل‌آقا را بزرگ گرفته‌ايد كه حاضريد كركره‌اش را پايين بكشيد، اما از آن چيزي كه –با روش استقرايي- “اصول گل‌آقايي” مي‌پنداريد، كوتاه نياييد و باز در اثر يك رودربايسي اشرافي، دوست داريد دولت آن ببندد تا خودتان مجبور به اين كار نشويد. اما دولت هم اين‌كار را نمي كند. آخر آنها هم جوگير همين قداست گل آقايند!
خانم صابري عزيز
باور كنيد طنزنويس نبودن هيچ عيبي نيست. من اگر جاي شما بودم ده هنري را كه داشتم برمي‌داشتم و از يك سوتفاهم و جدال ده ساله براي طنزنويس‌شدگي خودم را نجات مي‌دادم. آن‌وقت روح پدرم را از آن زندان شيك و تنگ نجات مي‌دادم، ميز و صندلي و كلاه و تمثالش را مي‌بردم خانه و بجايش آن اتاق بسيار تميز موسسه را مي‌كردم ‌اتاق كار چندتا طنزپرداز جوان و به اين ترتيب به جاي موزه كردن زحمات پدرم، كار او را زنده مي‌كردم. بعد هم سردبيري ماهنامه را مي‌دادم به يك نفر كه واقعا طنزنويس باشد…
يا اگر هم به تعصب شبه‌ناموسي نسبت به اين ميراث پدري نمي‌توانستم همچو كاري كنم، خودم را عذاب نمي‌دادم و بهانه هاي جورواجور جور نمي‌كردم. كركره را مي‌كشيدم پايين و خودم را از شر اين رودربايسي چند ساله نجات مي دادم….
اما متاسفانه يا خوشبختانه من جاي شما نيستم. حالا اين شماييد و سايه صابري بزرگ كه روي سر شما سنگيني مي‌كند. از لحاظ حقوقي اختيار داريد كه با هر دليل و يا توجيهي كركره ماهنامه را پايين بكشيد، يا به همين راهي كه هستيد ادامه بدهيد. ولي فراموش نكنيد كه گل‌آقا تنها جاييست كه در اين شرايط مي‌توان چشم اميد به آن بست؛ تنها جايي كه هنوز –اگر رويه‌اش را تغيير دهد- به راحتي مي‌تواند طنز نويسان جوان و پيشكسوت را دو هم جمع كند و جمع كردن بساط آن هم به هر حال مثل ساير نشريات به خوردني جرعه‌اي آب و به زحمت يك تلفن زدن نيست.
شايد اگر انساني‌تر نگاه كنيم ديگران هم سهمي از ميراث داشته باشند…
هان، جبریل قدیس!
از یاد مبر که جامه‌ات را
کولیان به تو بخشیده‌اند.

0 Points


12 thoughts on “گلنسای عزیز، از یاد مبر…!”

  1. و غیره! گفت:

    سلام محمود عزیز.دنبال این یادداشت را به زودی می گیرم.

  2. نمي دونم چرا ولي براي اولين بار بعد از سال ها با تمامي نظراتت موافقم !!! حرف هايي كه سال هاست شايد در دل من است … در دل من كه روزي آرزويم پايم را در موسسه بگذارم … آرزويم بود يك خط از من در گل آقا باشد و كاري كرد كه … !! ولي در كل همه شان را بابت زحماتي كه مي كشند مي پرستم …

  3. كوچولو گفت:

    نمي دونم اما…اما من هم با بيشترش موافقم و با احسان هم همچنين!

  4. یک پیشنهاد : یک جلسه ( و بلکه چند جلسه ) جهت برسی و نقد کارنامه ماهنامه گل آقا بعد از مرحوم گل آقا ( قب !)

  5. یک پیشنهاد : یک جلسه ( و بلکه چند جلسه ) جهت برسی و نقد کارنامه ماهنامه گل آقا بعد از مرحوم گل آقا ( قب !)

  6. امير محسن پور گفت:

    سلام
    مدت هاست نوشته هات رو مي خونم بي هيچ کامنتي، که انگار خود نوشته امشان که اينقدر خوب باهاشان ارتباط برقرار ميکنم. به رسم ادب، بعد اين همه حض، دست مريزاد لازم بود که اين مطلب چنان در فکرم فرو برد و سالهاي بي تفريح دهه 60 رو بيادم آورد که دست به کار شدم. سالهاي جنگ بعد از خبر و شعبده بازي. اگر نبود گل آقا که ديگر هيچ. به درد آمدي و به درد آمدم چون هم سنيم و در اين مورد هم تجربه. باري بسيار دوست دارم که ببينمت و ميدانم که اگه بخواهي با همه خواننده هات- کوتاه حتي- ديداري داشته باشي که هيهات! واگذارش مي کنم به تصادف!

  7. محمود فرجامی گفت:

    من بیمه نیستم قربان. همان بهتر که خیر تصادف بگذرید!

  8. زیتون گفت:

    آقا من سه باره کامنت می‌ذارم و هی ارور می‌ده:(

  9. محمود فرجامی گفت:

    الهم العن الام تی و کل السرور التی یوذی زیتوننا. و رحم برحمتک کل کامنتریون هذا الدبش. اولئک نور عینی…

  10. زیتون گفت:

    به‌خدا این نظرخواهی طلسم داره:))
    بابا جون، نوشته بودم: خیلی خوب نوشتید آقای فرجامی عزیز(تا اینجاش که مشکل فیلتری نداشت؟) نوشته بودم: خیلی وقتا این چیزا به فکر منم میرسید بگم اما از بس پوپک رو دوست دارم فکر می‌کردم نباید ناراحتش کنم. در صورتیکه این دوستی نیست.
    شما دوست واقعی هستید.
    با شناختی که از پوپک دارم مطمئنم نه تنها ناراحت نمی‌شه که روش فکر می‌کنه.

  11. ارژنگ گفت:

    سلام محمودخان
    همه گفتني ها را گفتيد … ممنون

  12. yekmard گفت:

    سلام
    دوست داشتي يه نگاهي بنداز:
    http://yekmard.wordpress.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *